معنی آبی بیگلو

حل جدول

آبی بیگلو

شهری در استان اردبیل

لغت نامه دهخدا

بهمن بیگلو

بهمن بیگلو. [ب َ م َ ب َ] (اِخ) طایفه ای از طوایف قشقایی. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 85).


قوجه بیگلو

قوجه بیگلو. [ج َ ب َ] (اِخ) از ایلات ساکن اطراف مشکین. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 107).


شاهمار بیگلو

شاهمار بیگلو. [ب ِ] (اِخ) دهی از دهستان قلعه ٔ برزند بخش گرمی شهرستان اردبیل. دارای 269 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


مستالی بیگلو

مستالی بیگلو. [م َ ب َ](اِخ) از ایلات اطراف اردبیل و مرکب از 300 خانوارند و در سه فرسخی اردبیل مسکن دارند. قشلاقشان مغان است. ییلاق ندارند.(از جغرافیای سیاسی کیهان ص 106).


عیسی بیگلو

عیسی بیگلو. [سا ب َ] (اِخ) دهی جزء دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان با 135 تن سکنه. محصول آن غلات. آب آن رودخانه ٔ قزل اوزن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


رحیم بیگلو

رحیم بیگلو. [رَ ب َ] (اِخ) دهی از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان خیاو (مشکین شهر). سکنه ٔ آن 510 تن. آب آن از چشمه. محصولات عمده ٔ آنجا غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


فقیه بیگلو

فقیه بیگلو. [ف َ ب ِ] (اِخ) دهی است ازبخش حومه ٔ شهرستان ارومیه، دارای 160 تن سکنه. آب آن از نازلوچای و محصول عمده اش غله، چغندر، توتون، کشمش و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

فقیه بیگلو. [ف َ ب ِ] (اِخ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه، دارای 300 تن سکنه. آب آن ازباراندوزچای و محصول عمده اش غله، توتون، انگور، حبوبات و چغندر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


صادق بیگلو

صادق بیگلو. [دِ ب َ] (اِخ) دهی جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز، 31000گزی جنوب باختری خداآفرین، 25000گزی شوسه ٔاهر-کلیبر. کوهستانی، گرمسیر، مالاریائی، سکنه 130 تن، آب آن از چشمه، محصول غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری، راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


نصراﷲ بیگلو

نصراﷲ بیگلو. [ن َ رُل ْ لاه ْ ب َ] (اِخ) دهی است از دهستان قلعه برزند بخش گرمی شهرستان اردبیل، در 14 هزارگزی شمال گرمی بر سر راه گرمی به اردبیل، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 152 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


قلی بیگلو

قلی بیگلو. [ق ُ ب ِ] (اِخ) دهی جزو بخش نمین شهرستان اردبیل، واقع در 35 هزارگزی باختر اردبیل و 9هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به گرمی. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنه ٔ آن 526 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوبات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


هادی بیگلو

هادی بیگلو. (اِخ) دهی است از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل که در 45 هزارگزی شمال گرمی و دو هزارگزی راه شوسه ٔ گرمی به شهرستان اردبیل واقع شده است. کوهستانی و گرمسیر است و از چشمه ٔ بالهاری مشروب میشود. محصولش غلات و حبوبات و دارای 101تن سکنه است که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


آبی

آبی. (ص نسبی) برنگ آب. کبود. ازرق. نیلی. نیلگون. نیلوفری. کوود. آبیو. رنگ کبود روشن. و گاه آبی آسمانی گویند و از آن آبی سخت روشن خواهند و این همان آسمانجونی و آسمانگونه است. و آبی سیر گویند و از آن آبی پررنگ و گرفته اراده کنند و مقابل آن آبی روشن است. || منسوب به آب. مائی:
در تن خود بنگر این اجزای تن
از کجا جمع آمدند اندر بدن
آبی و خاکی ّ و بادی وآتشی
عرشی و فرشی ّ ورومی ّ و کشی.
مولوی.
|| آنچه از گیاه و حیوان که در آب باشد، مقابل خاکی: اسب آبی. مار آبی. نباتات آبی:
با غم مرگ کس نباشد خوش
آبیان را چه عیش در آتش ؟
مکتبی.
- زراعت آبی، زرع مسقوی و مسقاوی. مقابل دیم و دیمی یعنی مظمی.
- ساعت آبی، ظرفی بوده بدرجات بخش شده که پر آب می کرده اند و از چکیدن آب بحدی معلوم زمان را می پیموده اند.
- مثلثه ٔ آبی و بروج آبی، در اصطلاح اهل تنجیم برجهای سرطان و عقرب و حوت باشد.
|| آنکه باچرخ و ارابه آب بخانه ها برد.


غنی بیگلو

غنی بیگلو. [غ َ ب ِ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش ماه نشان شهرستان زنجان است.این دهستان در قسمت شمال خاوری بخش و خاور رودخانه قزل اوزن واقع است. 32 آبادی بزرگ و کوچک دارد. جمعیت آن در حدود 12هزار نفر است. قرای مهم آن عبارتند از: مهرآباد، میرجان، علی آباد، اسدآباد، قره گول، بزوشا، حبش و لولک آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).

معادل ابجد

آبی بیگلو

81

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری